می خواهم پرواز کنم تا شاید اندکی به تو نزدیک شوم و زیر چتر مهربان
دست هایت پناه بگیرم تا باران بند بیاید.
می خواهم نفس های بریده بریده را به نفس های گرم تو پیوند بزنم تا شاید
تب سرد تنهایی در من فروکش کند
و آرزوهای بر باد رفته ام به گل بنشیند تا من و تو با هم نظاره گر تولد
احساسی باشیم که نامش را عشق گذاشته اند
عاشقم البته واقعی
چه ساده دل به تو بستم و تو چه مهربان مرا پذیرفتی . مرا ببخش اگر گاهی پا به پای تمام لحظه های تو
نیستم .مرا ببخش که در قایق دلتنگی و تنهایی شعری برایت نخوانده ام ، ای بهترین اتفاق غزلهای من
عاشقم البته واقعی
این روزها چگونه میتوان بی تو زندگی کرد؟ کوچه ها در نبودن تو در سکوتی مرگبار خفته اند . خورشید
دیگر طاقت ماندن در آسمان را ندارد و هر لحظه میخواهد غروب کند . آن پرنده ی زیبا هم بی تو شوقی
برای پرواز ندارد