نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





قصه...


یکی بود یکی نبود

غیر از خدای مهربون هیچکی نبود :

 

 


 

 

 

پاییز بود و اسم اون یکی بهار ... ! ...

 

 

پاییز و بهار خیلی همدیگه رو دوست داشتن . . . 

 

 

فاصله پاییز و بهار رو از هم جدا کرده بود اما پاییز

 

 

و بهار ب هم متصل بودن . . . پاییز و بهار زیبا

 

 

بودن اما از هم دور . . . این شد که تصمیم گرفتن ک

 

 

به هم برسن ... فاصله بهشون گفت ک رسیدنتون ب

 

 

هم ب قیمت از دست دادن زیباییتون!

 

 

پاییز و بهار ب خاطر ما شدن از خودشون گذشتن...

 

 

هر دو رهسپار سفر شدن بهار حرکت کرد و شد

 

 

تابستون ک ب پاییز برسه . . . غافل از اینکه پاییز

 

 

برا رسیدن ب بهار کفن سفید تنش کرد

 

 

و شد زمستون . . . . . .

دو تا عاشق بودن ` البته واقعی ` . . . اسم یکیشون


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:6 بعد از ظهر | |