نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





چهار اصل

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا كردی؟  

فرمود چهار اصل  

 

دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم

 

دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش كردم

دانستم كه پایان كارم مرگ است پس محیا شدم


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:36 بعد از ظهر | |







برتولت برشت

برتولت برشت

 

 

 

 

 

 

  دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي " كي" پرسيد:

 

 

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟

  آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،

  توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،

  همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،

  مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.

 هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.

  برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،

  گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،

  چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !

  برای ماهی ها مدرسه ميساختند

  وبه آنها ياد ميدادند

  كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند

  درس اصلي ماهيها اخلاق بود

  به آنها مي قبولاندند

  كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است

  كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند

  به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند

  و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند

  آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد

  اگر كوسه ها ادم بودند،

  در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:

  از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،

  ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان

  شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.

  همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار

  ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.

  در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت

  كه به ماهيها می آموخت

  "زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود "

  برتولت برشت

 

 

 

 

 

 

  دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي " كي" پرسيد:

 

 

اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟

  آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،

  توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،

  همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،

  مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.

 هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.

  برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،

  گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،

  چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !

  برای ماهی ها مدرسه ميساختند

  وبه آنها ياد ميدادند

  كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند

  درس اصلي ماهيها اخلاق بود

  به آنها مي قبولاندند

  كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است

  كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند

  به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند

  و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند

  آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد

  اگر كوسه ها ادم بودند،

  در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:

  از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،

  ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان

  شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.

  همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار

  ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.

  در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت

  كه به ماهيها می آموخت

  "زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود "

  برتولت برشت


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:33 بعد از ظهر | |







زیبا

زندگی فرصت عاشق شدن است

دست در دست خدا

غنچه را بوییدن

و سفر درس قشنگ بودن

خنده درسی است ز غم

اشک مهمان دل پروانه

شمع درس حسرت

دوستی قاعده بازی نور

آدمی ماهی این تنگ بلور

سایه درس رفتن

دانش آموزان را ، حاضری بر

باد است


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:25 بعد از ظهر | |







فقر چیست؟

نکاتی بسیار قابل تامل درباره فقـــــــــــــــــــر

 فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

 فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

  فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

 فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

 فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

 فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و  هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛ 

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:10 بعد از ظهر | |







وای، باران...

وای، باران؛
باران؛
شیشه پنجره را باران شست .
از اهل دل من اما،
 چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران،
باران،
پر مرغان نگاهم را شست .
 
خواب رویای فراموشیهاست !
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست .
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید :
 گر چه شب تاریک است
 دل قوی دار،
سحر نزدیک است
 
دل من، در دل شب،
خواب پروانه شدن می بیند .
مهر در صبحدمان داس به دست
آسمانها آبی،
 پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه صبح تو را می بیند .
 
از گریبان تو صبح صادق،
می گشاید پرو بال .
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
 نه؟
از آن پاکتری .
تو بهاری ؟
 نه،
 بهاران از توست .
از تو می گیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را .
 
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو !

[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:27 بعد از ظهر | |







...

هیچکس با من در این دنیا نبود

هیچکس مانند من تنها نبود

هیچکس دردی ز دردم برنداشت

بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت

هیچکس فکر مرا باور نکرد

خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچکس معنای عاشق را نگفت

در وجودم ردپایش را نجست

هیچکس دمساز و همراهم نشد

هیچکس جز من چنین مجنون نبود

 

[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:11 بعد از ظهر | |







بدون شرح

پسره از دوستش پرسید من خوشگلم ؟

دوستش گفت : نه

گفت دوسم داری ؟

گفت : نه

گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی ؟

گفت : اصلا

پسره چشماش پر از اشک شد هیچی نگفت . . .

دوستش بغلش کرد و گفت :

تو خوشگل نیستی ... زیباترین هستی

تو رو دوست ندارم ... چون عاشقتم

اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم ... چون منم میمیرم


[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:7 بعد از ظهر | |







عشق

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم 
اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم 
یا چشم بپوش از من و ار خویش برانم 
یا سخت در آغوش بگیرم که بمیرم

 

[+] نوشته شده توسط مهدی در 5:5 بعد از ظهر | |